تا زلف تو همچو مار مي‌پيچد

شاعر : عطار

جان بي دل و بي قرار مي‌پيچدتا زلف تو همچو مار مي‌پيچد
در هر پيچي هزار مي‌پيچددل بود بسي در انتظار تو
زلف تو کمندوار مي‌پيچدزان مي‌پيچم که تاج را چندين
در حلقه‌ي بي شمار مي‌پيچدبس جان که ز پيچ حلقه‌ي زلفت
چو زلف تو تابدار مي‌پيچدبس دل که ز زلف تابدار تو
بي روي تو زير دار مي‌پيچدبس تن که ز بار عشق يک مويت
و او بر سر دار زار مي‌پيچدتو مي‌گذري ز ناز بس فارغ
جان مي‌دهد و چو مار مي‌پيچدهر دل که شکار زلف تو گردد
بس نادره در شکار مي‌پيچدترکانه و چست هندوي زلفت
زان چهره‌ي چون نگار مي‌پيچدهر دل که ز دام زلف تو بجهد
زيرا که به اضطرار مي‌پيچدچون مي‌پيچد فريد بپذيرش